نگاشته شده توسط: جعفر پویه | آوریل 3, 2010

مَچّد جُمَه

جعفر پویه


کیلان شهری کوچک و دهقانی بود. کار مردم با گرم شدن زمین در انتهای زمستان شروع می شد و تا اواخر پائیز که سرما از راه می رسید ادامه داشت. یعنی فصل بهار، تابستان و پائیز مردم سخت درگیر کار هستند. اما زمستان فصل استراحت و گوشه نشینی است. سینه کش اِفتو در گرمای کم جان روزهای کوتاه زمستان و شبهای بلند آن به دلیل شب نشینی ها و شوچره های خوشمزه اش دل انگیز و زیباست. «یَمِش شوچره» بیشتر حاصل کار خود مردم است که توسط بانوان خوش سلیقه تدارک می شود. از میان آنها «استگ شورگ» و «لب لبو» بیش از بقیه طرفدار دارند. هرچند برگه و تک و توک میوه های انبار شده نیز گاهی زینت سفره شوچره این شبها هستند. اگر ماه رمضان در فصل زمستان باشد که دیگر عیش مردم کامل می شود. زیرا آنان با جمع شدن در مسجد بزرگ کیلان یعنی مسجد جامع که کیلانی ها آنرا مَچّد جُمَه تلفظ می کنند؛ شب های بلند زمستان را در کنار یکدیگر به خوشی سپری میکنند. در سالهای کودکی من که «ماه‌روزه» به قول کیلانیها در فصل زمستان بود. ما هم همراه بزرگترها به مسجد جامع می رفتیم و ناگفته پیداست که به بازیگوشی مشغول می شدیم. چند حکایتی که در پی خواهم آورد در همین شبها اتفاق افتاده است و همچون دفتری ورق نخورده در حافظه من مانده است. که اکنون تصمیم دارم تا آنرا با شما قسمت کنم.

ادامه مطلب


پاسخ

  1. با سلام
    اين داستانك‌ها را بارها از زبان افراد مختلفي شنيده‌ بودم اما شيريني و رواني بيان شما چيز ديگري‌است.
    آنقدر خنديدم كه اشكم سرازير شده بود. همه سلام مي‌رسانند.
    پيروز باشيد

  2. جعفر جان سلام
    خاطرات خوب ايام كودكي را خوب بياد داري و خوب هم به تصوير ميكشي، خاطرات من هم مشابه شماست با همان شيطنت ها و لودگي هاي بچگانه كه گاها باعث رنجش ديگران ميشد، هر چند من از همان زمان از مسخره كردن و دست انداختن ديگران خيلي متنفر بودم و هرگز اين كار را نكردم ولي بودند دوستان و هم سن وسالان من كه افرادي مثل مرحوم نصور را دست ميانداختند، بياد دارم كف مسجد جامع كيلان با يك حصير سراسري كه از مدتها قبل در همان مسجد با فته شده بود و قدمت تاريخي داشت كاملا پوشيده شده بود ولي همان شيطنت ها و بستن افراد با سنجاق به حصير مسجد اين حصير بتدريج پاره شد و سر انجام تكه پاره و غير قابل استفاده گرديد.
    يكي از دوستان و بجه هائيكه شيطنت هاي شيرين داشت محمد باقري( محمد نورك) بود ، او هميشه تكبير ميگفت شبها خرما خير ميكردند وقبل از نماز ظرف هاي خرما سياه را زير منبر ميگذاشتند تا بعد از نماز خير كنند موقع تكبير گفتن پس از الله اكبر هنگاميكه همه به سجود ميرفتند محمدخم ميشد و يك مشت خرما از ظرفها برميداشت و به جيبش ميگذاشت و فورا بحالت اول بر ميگشت و الله اكبر بعدي را ميگفت .
    ممنون از نوشته ات شاد باشي

  3. آقاي پويه سلام
    قلم زيبا و شيواي شما باز لبخند را بر لبان من جاري ساخت كه از شما سپاسگذارم
    پاينده باشيد

  4. سلام كلني
    سال نو مبارك
    سلامت باي و سرخوش
    خيلي قشنگ بنشتي .راجع به چهارشنبه سوري و عاشورا و زيارت بشون و بقيه مراسم مخصوص كلني ها هم بنيس.

  5. سلام،
    راستش زمانی که به بلوغ عقلی رسیده بودم، تمامی آن خاطرات آزارم می داد. دوست داشتم تمامی آن انسانهایی را که به نوعی اذیتشان کرده بودم را دوباره ملاقات کنم و عذرخواهی کنم. از مرحوم احمد کیلانی (عبدی) از عمو مختار که با دوچرخه رفته بودم توی تنش و پرو پایش را زخمی کرده بودم و او متواضعانه می گفت: «عمو جان اشکالی ندارد. »
    از پیر مردانی که مشت های هسته خرما و گلوله برف توی جیبشان ریخته بودم. از همه و همه…
    خاطراتی را که از ( مچد جمه) قلم زدی، با همه تلخی ها و شیرینی هایش، دوباره مرا به دور فیل پایه های مسجد پرواز داد.
    به راستی هیچ چیز زیباتر از اون قیل و قال زنان نبود. که با فریاد (زنها)ی مرحوم حاج احمد دقایقی آرام می شد.
    شاد باشی

  6. سلام كلني
    ديروز و پريروز ما كلون دبيم
    خيلي خوش بگذشت و جاي همه كلنيهايي كه دلشون كلون دره و نمتونن بيان ر خالي كرديم.

  7. سلام خسته نباشید واقعا برای سایت خیلی زحمت میکشید کاملا بطور اتفاقی با این سایت اشنا شدم وبرام خیلی جالب بود که کیلان هم دارای سایت هستش اونهم چنین سایت جامع و کاملی من خودم اهل تهران هستم و پدرم هم اهل تهران است ولی مادرم زادگاهش کیلان است از داستانهای خوبتون بسیار ممنونم خیلی جالب بود بلاخص به زبان محلی مادرم گاهی اوقات داستانهای درباره آل و جن و پری از کیلان برام تعریف میکنه خیلی دوست دارم یک داستان از این موضوعات وبه زبان محلی کیلان در سایت قرار دهید با تشکر

  8. داستان هایی که نوشته ای بسیار زیبا ست امیدوارم حالا که شروع کردی دیگر حالا حالا ها دست از این قلم فرسایی زیبا بر نداری چرا که در این مجموعه کوچک به نظر من آنقدر نکات ناب هست که حیف است اگر ادامه ندهی اما در آن زن یا دختر بچه ها کم هستند دیگر اینکه شیطنت و خاطراتی که معمولا در بزرگ سالی آدم ها از آن شرمنده اند هم جایش خالی است بیش از این چیزی ندارم بگویم جز اینکه قسمت هایی که داستان نیستند مثل تفسیر یا نظر میتوانند خلاصه تر از این هم باشند سالم و موفق باشی چشم انتظار داستانهای دیگرت هستم

  9. سلام جعفر جان .اولا از نوشته هات ممنون .خوب مينويسي بنويس .من تا 8 سالگي محل بودم اما حالا بيرون از اونم . كلوني موتونم حرف بزنم .تا دوم مين فروردين بخوندم .الانم 30 ساليم مين دانشگاه درس مدم .كمو بيش شخصيتهارو ميشناسم اگر هم كه مردن خداش بيامرزد .اسمشو نو شنيدم بي كمو كاست .هنوزم تو خونمون كيلاني ردو بدل ميشه .اما اين زبون داره از يادها در موشو.گاهي ناخوداگاه شعر بر زبانم جاري ميشه .شما كه اهل قلمي بگو اين شاعري بين كلونيها ارثي مگه نه.راستي من پدرت رو به خوبي به ياد دارم سر كوچمون نجاري داشت .من از عمادينهام و تا اخر عمر عمادين خواهم ماند .(هر جا كه هستي خوش باشي دير بخوابي زودتر پاشي .اخه تو خيلي كار داري صدتاعلاقه مند داري )

    محمود عزیز سلام
    اول از نظر لطف ات متشکرم. امیدوارم هر کجا هستی زندگی را به خوبی و خوشی بگذرانی. گویش کیلانی یکی از قدیمی ترین گویشهای ایران باستان است. البته با لغت های عاریتی سعی کرده خودش را به روز کند. و همین سعی باعث آسیب فراوان به آن شده است. جمع آوری لغت های قدیمی و بکارگیری آن در جملاتی آشنا برای یادگیری جوانان می تواند گامی در راه جلوگیری از فراموشی آن باشد. من به سهم خود تلاش خود را خواهم کرد. امیدوارم هم ولایتی های فرهیخته هم دستی بالا کنند و یا خود مشغول به این مهم شوند و یا با ارسال لغات قدیمی تر مرا در بکارگیری آنها راهنمایی کند تا با یکدیگر قدمی در این راه برداریم. رد و بدل شدن همان حداقل ها هم در خانه می تواند برای زنده نگهداشتن زبان و گویش کمک فراوانی باشد.
    شعر و شاعری در بطن زبان آهنگین فارسی و ذهنیت مردم زیباپسند جاری است. تعریف شعر و نگاه به متون آهنگین خود موضوع بحثی جداگانه است. اما نثر فارسی نیز به علت ویژگی زبانی آن ظرفیت آهنگین شدن دارد. که در آثار بزرگان ادبی ما بسیاری قابل ذکر است.
    برایت شادی و روزگار خوشی آرزو دارم

  10. سلام عمو جعفر داستانهات فوق العاده است من كه به هر كلوني كه تونستم دادم به داستان هايت ادامه بده


بیان دیدگاه

دسته‌بندی